بارا ن عشق THE RAIN OF LOVE

یک آرزو دارم:یکدیگر را دوست بداریم و به عقاید و نظرات دیگران احترام بگذاریم.در برابر عشق و محبت قدرشناس باشیم.ولی هرروز شاهد پیشرفت رفتارهای ضداخلاقی هستیم!

www.baraneheshgh110.blogsky.com  عاشق باران

+نوشته شده در دو شنبه 15 اسفند 1398برچسب:عاشق باران - باران عشق-عاشقی-,ساعت21:57توسط عاشق باران | |

عشق برای مدت محدود نیست!من تورا نه به اندازه ی چهار فصل سال بلکه به اندازه ی تمام فصول یک قرن دوست دارم.

 

     تا خدا خدایی میکند
عشق تو در قلبم
پادشاهی میکند

+نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:,ساعت21:22توسط عاشق باران | |

من عشقتو میخوام

 

 

من عشقتو میخواستم
من عشقتو میخواستم که مثل کوه استوار باشه
قلبتو میخواستم که با قلب من یکی بشه
قلب من سالها انتظارت رو کشید
همه ی شیره ی جونم رو کشید
خدا تورو به من داد ولی تو باور نداری
که منم برا تو یار و همدمم
من نگاهتو می خوام  که قشنگ ترین غزل هاست  
صحبت از فاجعه ی عشق با من از روز ازل بود
من یه عاشق غریبم با دلی خون و شکسته
 
اشک من اشک غروبه رو تن پیچک خسته
آخ که چشمات چه قشنگه با غزل های نگاهت  

آخ که چشمات چه قشنگه
چه قشنگه حرف چشمات  با نگاه عاشق من
کاش می موند همیشه باقی لحظه های با تو بودن
بی تو همیشه فکر رفتن رو دارم
اگه امروز بمونم واسه فردا چی دارم 
پس چرا باید بمونم من که تو سینه یه آهم
پس چرا باید بمونم من که تو رنگا سیاهم
حالا من خسته از این راه می کَنم قلبمو از جا
شاید این قصه ی کوتاه سهم من بوده تو دنیا 
 

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1398برچسب:,ساعت15:39توسط عاشق باران | |

چشمای مهربون تو قلبمو آتش میزنه   نوازش دستای تو عشق منه ترکم نمیشه

+نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1398برچسب:,ساعت22:9توسط عاشق باران | |

ولی من دوست دارم

یه جایی خوندم عشق یعنی به هم نرسیدن،دور از هم بودن

و به یاد هم گریه کردن.
منظورت اینه هیچ امیدی برای رسیدن به اونی که همه ی

دنیای منه نداشته باشم.

اینهمه دوری و اشک ریختن کافی نبوده؟

آخه دیگه اشکی برام نمونده!!!

+نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1398برچسب:,ساعت20:27توسط عاشق باران | |

 

باران عشق
میدونی من کیم!!!؟
من همونیم که سرنوشت انتخابم کرد
 برای شکستن قلبم
برای عاشقت شدن
و
از دست دادنت
و
نابودشدن
آری
آیا تو هم راضی هستی؟!!!برای تو که خیلی گلی

+نوشته شده در شنبه 29 بهمن 1398برچسب:,ساعت22:47توسط عاشق باران | |

الان بارون گرفته

وقتی بارون میگیره

دلم آروم میگیره

صورت زیبای تو

خاطرات با تو بودن

دوباره جون میگیره

 

+نوشته شده در جمعه 20 آبان 1398برچسب:,ساعت20:19توسط عاشق باران | |

 

خدایا !دیگر بدون تو و بدون کمک تو نمیتوانم
 
ادامه دهم،معبود
 
 
من ! اگر مرا از درگهت برانی به که روی آورم؟
 
 
خدای من ! تو درد مرا می دانی ، تو مرا بهتر از
 
من
 
 
میشناسی ، تو درمان  دردم را می دانی
 
 
 خداوندا ! کمکم کن قبل از آنکه فرصتهای
 
خوب بودن و شاد زیستن را از دست بدهم
 
 
 معبود م !عاشقم کردی کمکم کن عاشق بمانم
 
وبه هر چه غیر توست دل نبندم
 
 
خداوندا ! سعادت آخرت را در کنار شادی ِ
 
دنیایم میخواهم و این
 
 
را تنها از تو طلب می کنم
 
 
 از تو که خدایی و بر هر امری توانا
 
 
الها !مرا به خودت ، به سعادت 
 
به نیکبختی بخوان و از خود و
 
 
درگهت مران که جز تو هیچم و هیچ ندارم

 

+نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت14:17توسط عاشق باران | |


تا کی عاشق باشم و از عشقم دور؟ تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور …..؟

 

تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم…؟

 

تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند ، نزدیک و نزدیک تر کند


تا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟… تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم

 

و دلم برایت تنگ شود؟ تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد!

 

تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود نگاه کنم و

 

تا کی باید لحظه ها و ثانیه ها را یکی یکی بشمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد؟ خسته ام !

 

یک خسته دلشکسته یک عاشق دور از معشوق…. عاشقم ! یک عاشق دیوانه بی سر و سامان …..

 

تا کی باید کنج خلوت دلم بنشینم و با قلم و کاغذ درد دل کنم؟

 

تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن است!

 

تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران پنهان کنم؟

 

تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ، عاشقی که معشوقش در کنارش نیست!

 

تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم….

 

و تا کی باید با دستهای خالی ، با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با چشمانی

 

خیس وقلبی غمگین زندگی کنم؟ آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم

 

ولی در کنار تو نباشم عزیزم! تاکی؟

+نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت20:31توسط عاشق باران | |

 

 

   چند وقت قبل سازمان سيا (سازمان جاسوسي آمريکا) شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام کارهاي تروريستي کرد. اين کار بسيار محرمانه و در عين حال مشکل بود؛ به طوري که تست هاي بي شماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنکه تصميم به شرکت کردن در دوره ها بگيرند، چک شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تست هاي لازم، دو مرد و يک زن از ميان تمام شرکت کنندگان مناسب اين کار تشخيص داده شدند.
در روز تست نهايي تنها يک نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور سيا يکي از شرکت کنندگان را به دري بزرگ نزديک کرد و در حالي که اسلحه اي را به او مي داد گفت:ما بايد بدانيم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي کني، وارد اين اتاق شو و همسرت را که بر روي صندلي نشسته است بکش.
مرد نگاهي وحشت زده به او کرد و گفت:حتما شوخي مي کنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليک کنم.
مامور نگاهي کرد و گفت :مسلما شما فرد مناسبي براي اين کار نيستيد.
بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالي که اسحه اي را به او مي دادند گفتند: ما بايد بدانيم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي کني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بکش.
مرد دوم کمي بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:من سعي کردم به او شليک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شليک کنم. حدس مي زنم که من فرد مناسبي براي اين کار نباشم.
مامور سيا پاسخ داد:نه! همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکت کننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:ما بايد مطمئن باشيم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي کني. اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بکش.
او اسلحه را گرفت و بلافاصله وارد اتاق شد. حتي قبل از آنكه در اتاق بسته شود آنها صداي شليک 12 گلوله را يکي پس از ديگري شنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناکي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، کوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ايستاده بود ديدند.
او در حاليکه عرق را از پشاني اش پاک مي کرد گفت:شما بايد مي گفتيد که گلوله ها مشقي است. من مجبور شدم مرتيکه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد

+نوشته شده در پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:,ساعت20:51توسط عاشق باران | |

29 بهمن روز سپندارمذگان روز عشق و مهرورزی بر همه

مهرورزان و عاشقان مبارک باد

این مثل را شنیده اید:کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره

را رفتن خودش هم یادش رفت!

به نظرتون مصداق ما نیست؟هست!

در ایران باستان، ازصدها سال پیش ، روزی به نام روز عشق بوده است ...

این روز در سالنمای کنونی ایرانی برابر است با بیست و نهم بهمن ماه ، ( سه روز پس از والنتاین فرنگی ! ) این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشت این روز با نام "روز عشق" به این گونه بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز می شمردند و افزون بر اینکه ماه ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست "روز اهورا مزدا"، روز دوم بهمن " تندرستی، اندیشه " که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت "بهترین راستی و پاکی" ( ویژه خداوند ) ، روز چهارم شهریور "شاهی و فرمانروایی آرمانی" ( ویژه خداوند ) و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است.
سپندار مذ فر نام ملی زمین است، یعنی گستراننده، مقدس، فروتن .



زمین نماد عشق است چون با فروتنی، فروتنی و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد.

از این روی در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه همزمان می شد، جشنی برپا می داشتند به فراخور نام آن روز و ماه. برای نمونه شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت که در ماه مهر، "مهرگان" فر نام می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین نام می گرفتند.

سپندار مذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هر دو در کنار هم می نشینند. در این روز زنان به شوهران خود با مهر ارمغان می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها ارمغان داده و از آنها فرمانبرداری می کردند. برخی نیز روز مادر و زن را به نشانه زایش و مهربانی زمین در این روز می دانند.
مردم ایران از آن میان مردم هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به فراخور های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، روش زندگی، خوی، فلسفه زندگی و رویهمرفته جهان بینی ایرانیان باستان است.
از آنجایی که متاسفانه بسیار از ما با فرهنگ باستانی خود نا آشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است.

شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از بیست و ششم بهمن (Valentine) به بیست و نهم بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) برگردانیم ...



چرا سپندار مذگان در روز پنجم اسفندماه نیست؟

زیرا در گذشته ایرانیان 12 ماه 30 روزه داشتند و 5 روز را نیز افزودن بر آن 12 ماه در سالشمار خود داشته اند. بنابراین روز پنجم اسفند(سپندار مذگان)، با روز 335 از سال یا 2بیست و نهم بهمن در سالشمار کنونی ایرانیان برابر است.



ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 29 بهمن 1389برچسب:,ساعت17:29توسط عاشق باران | |

 

 
My thoughts
اندیشه های من


 

Hi !
سلام دوستان

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

Sometimes, we wonder why
friends keep sending emails to

گاهی، اوقات تعجب می کنیم که چرا
دوستانمان برایمان ایمیل ارسال میکنند



us without writing a word
maybe this could explain :

حتی بدون آنکه هیچ متنی در آن درج کنند
شاید بتوان دلیل آنرا اینگونه بیان کرد :


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

When you are very busy
but still want to keep in touch

وقتی خیلی مشغله دارید
اما دلتان میخواهد با دوستانتان در تماس باشید



guess what you do
you sending emails

حدس بزنید چکار می کنید
برایشان ایمیل ارسال می کنید!


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

When you have nothing to say
but still want to keep in contact
you sending emails

وقتی حرفی برای گفتن ندارید
اما دلتان میخواهد با دوستانتان در تماس باشید
برایشان ایمیل ارسال می کنید!


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

When you have something to say
but don't know what
and don't know how
you sending emails

وقتی حرفی برای گفتن دارید
اما نمی دانید چه حرفی
و چگونه بگویید
برایشان ایمیل ارسال می کنید!


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

To let you know that :

پس بدانید که :


you are still remembered
you are still important
you are still loved
you are still cared for
you are still wanted

شما هنوز در خاطرش هستید
هنوز برایش مهم هستید
هنوز دوستتان دارد
هنوز نگرانتان است
هنوز به شما علاقه دارد

 

guess what you get ?
A sending email from me

پس در اینصورت حدس بزنید چه دریافت میکنید؟
یک ایمیل ارسال شده از طرف من


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

So my friends
next time if you get an email
just an email, but that ...

پس عزیزان من
از این پس اگر ایمیلی از من دریافت کردید
فقط یک ایمیل است، اما ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

Means
I Have Thought of You Today

بدین معناست
که من امروز به یاد شما بوده ام


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

I wish good day to you
روز خوبی رو برای شما آرزو می کنم

+نوشته شده در سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:,ساعت2:9توسط عاشق باران | |

 

یکی بود یکی نبود.توی این دنیای نامرد یک دختر نابینا بود که یک دوست پسر داشت.دختر قصه ما این پسر رو خیلی دوست داشت و همیشه بهش میگفت:اگر من چشمام بینا بود تا ابد با تو میموندم.یه روز یکی پیدا شد و دوتا چشمهای خودش رو به دختر داد.دختر وقتی بینا شد اولین کسی رو که دید دوست پسرش بود ولی فهمید که اونهم نابیناست.دختر که حالا دیگه چشمهاش بینا شده بود و همه چیز رو میدید یک روز روبه پسر کرد وگفت:دیگه نمیخوام ببینمت از پیشم برو! پسرقلبش شکست وقتی داشت میرفت با لبخند تلخی گفت :

                                    مواظب چشمهای من باش! تو با چشمانت به زیباییها مینگری و من بدون چشمانم تمام دنیا را زیبا می پندارم!

+نوشته شده در دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:,ساعت1:31توسط عاشق باران | |

بوسه قصهء عشقی است که به جای قلب به لبها گفته میشود!

اگر از عکسها لذت بردید نظر بدهید تا بازهم در وبلاگ قرار بدهم.

+نوشته شده در سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:عکسهای متحرک عاشقانه,باران عشق,ساعت4:16توسط عاشق باران | |

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.

من نیز همینطور بودم

مانند تو غمگین

نه اینکه خود میخواستم

رفتار مردم

و برخورد

خودم اینچنینم کرده بود

روزها بود که دیگر از خودم خسته شده بودم

از اینکه از زندگی جز فکر کردن

به رفتارهای ناهنجار مردم

گرفتاریهای مردم

فقر و ظلم

غیر از غصه و غم نصیبم نبود

کاری هم در جهت تغییر از دستم برنمیآمد

عشق در وجودم مرده بود

با اینکه رویای همیشگیم عاشق شدن و عاشق ماندن بود

روزی زمانش فرارسید

همانند میوه ای کال

که روزی میرسد

تصمیم گرفتم عوض شوم

نه اینکه نسبت به محیطم بی تفاوت شوم

نه بلکه با واقعیت زندگی کنم

عشق را در قلبم پذیرا شوم

و از نعمتهای خداوند بهره ببرم

از تمام زیباییهایی که خلق کرده

رنگهای زیبا در طبیعت

و تمام زیباییهای دیگر

نییت کردم:

میخواهم نو شوم

الگوهای رفتاریم را عوض کردم

ظاهرم را به طرف زیبایی و شادی تغییر دادم

بر مغز خود حاکم شدم

باور کردم که میتوانم انسان دیگر و مثبتی شوم

در مورد همه چیز و همه کس داوری مثبت کردم

اندیشه ام را مثبت کردم

زیرا ذهن تولید فکر میکند

فکر تولید احساس میکند

و احساس موجب رفتار میشود

از خودم تصویر زیبایی در یک قاب در ذهنم ساختم

و آنرا بر دیوار دلم آویختم

انتقاد پذیری و انعطاف پذیری راسرلوحه برخوردم با دیگران قرار دادم

در لحظه ها زندگی کردن را پذیرفتم

به معنای امروزی

در لحظه ها حال کردم

شاد بودن را تمرین کردم

از مطرح کردن اختلافات اجتناب کردم

از جملات مثبت در گفتارم استفاده کردم

زیبا راه رفتن را تمرین کردم و برآن پافشاری کردم

وبالاخره

صبح را زیبا شروع کردم

لباس نو پوشیدم

و

دوباره متولد شدم!

و عشقم را یافتم

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:الگوهای تغییر رفتار,روشهای تغییر رفتار,روشهای تغییر زندگی,ساعت21:31توسط عاشق باران | |

اگر گناه وزن داشت هیچکس توان نداشت قدمی بردارد تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی و من شاید کمر شکسته ترین بودم!

اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی
و من شاید کمر شکسته ترین بودم

 

 

 

 

نجوایی با خدایم

خیلی وقتها دوست دارم باهات درد دل کنم خیلی وقتها دلم میخواد باهات راز و نیاز کنم ولی نمیدونم چی مانع میشه .خدای من کاش میشدتو فقط مال من باشی ولی میدونم که خیلی خودخواهیه.گاهی اونقدر درمونده و ناامید میشم که فکر میکنم دیگه ازیادت رفتم فکر میکنم انقدر سرت شلوغه که وقت نداری به من توجه کنی ولی بعدش میگم درسته که من خیلی بدم ولی هیچ وقت تورو به عنوان خالقم فراموش نکردم همین بهم دلگرمی میده.یه حسی ته قلبم میگه که تو هستی وهمه کارامو زیر نظر داری وکوچکترین حرکت ونیاز من از دید تو پنهون نمیمونه.میگم داری به آدمای خسته تر و درمونده تر ازمن میرسی.وقتی به آدمای خسته تر ودرمونده تر از خودم فکر میکنم یکمی آروم میشم.نمیدونم این آرامش بخاطر شکرگذاریه یا اینکه دلم خنک میشه که آدمای درمونده تر ازمنم هست.چقدر بدجنس میشم گاهی وقتا.تو به آدما عشق و محبت دادی اما فکر میکنم خودتم تعجب میکنی از اینکه این همه نسبت به همدیگه بی تفاوتیم بی محبتی میکنیم جواب خوبی رو بدی میدیم خلاصه اینکه وقتی


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 16 بهمن 1389برچسب:,ساعت20:33توسط عاشق باران | |

حقیقت به همراه صداقت هرقدر هم تلخ باشد برایم قابل پذیرش تر و مطلوبتر است از دروغی که بسیار شیرین باشد!

با آنکه دوستش داری با عشق بازی کن حتی بازیهای کودکانه. اما هرگز با عشق او بازی نکن و او را کوچک نکن!

+نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:,ساعت21:7توسط عاشق باران | |

تنها زمانیکه تودرکنارم هستی زنده هستم واز زندگی لذت میبرم.بی تو نمیخواهم بمانم

لحظه های با تو بودن

چه زیباست لحظه های باتو بودن

باتو بودن چشم در چشمان زیبای تو دوختن

شنیدن از لبانت

با صدای مهربانت

واژهء زیبای با تو هستم

دوستت دارم

کنارت دست در دست

زیر باران

میان دشت صحرا

چشمه ساران

گلزاران

اگر کم گشته این زمان

باغ و بوستان

ولی یک

تک درخت

یا شاخه ای گل

کنار تو برایم

بس زیباست!

بزیم تا که هستی در کنارم

پس از تو

زندگانی

نیست برایم!

 

+نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:زندگی باعشق,گل,زیبایی,مهربانی,طبیعت,عشق,ساعت18:48توسط عاشق باران | |

!معرفت در گرانیست به هرکس ندهند      پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند

زیبایی

امروز یعنی چهارشنبه در برنامه روی خط بخش فارسی صدای آمریکا موضوع برنامه درمورد زیبایی بود و از بیینندگان و در بخشی با نام نبض مردم نظرشون رو در مورد زیبایی میپرسید.

دونکته برای من جالب و قابل توجه بود.

اول اینکه اکثر بیینندگان که از ایران بودند درمورد زیبایی رفتند سراغ اعمال جراحی زیبایی و اینکه همه دوست دارند زیبا باشند و مورد توجه قراربگیرند!

البته یکی دونفر هم کمی عمیقتر در این مورد نظر دادند.

اما دوم:در بخش نبض مردم که از مردم آمریکا در مورد زیبایی سوال شد بدون استثناء تمام سوال شوندگان به نگاه درونی انسان به زیبایی پرداختند واینکه زیبایی برای هر شخصی متفاوت است!

نکته ای که برای من قابل توجه بود این بود که چگونه ما ایرانیان که اینهمه به احساسات و حالات درونی و نگاه عارفانه و عاشقانه به اطراف شهره هستیم چنین نگاهی به مسیله ای به این ظریفی و معنوی پیدا کرده ایم اما غربیها که انواع اتهامات سرمایه داری و....را متوجه آنها میکنیم نگاهی زیبا به زیبایی دارند؟

به واقع مارا چه شده است؟آیا درسراشیبی سقوط و انحطاط اخلاقی و عاطفی و معنوی قرار نگرفته ایم؟

آیا این نگاه سطحی و ظاهری که به نوعی میتوان آنرا هوس آلود خواند آینده ما و فرزندان این سرزمین سرشار از زیباییهارا تهدید نمیکند؟

چرا ما باید زیبایی را فقط در یک چهره زیبا و جاذب(شاید هم وسوسه انگیز) ببینیم؟

آیا برای ما هیچ زیبایی دیگری در این طبیعت شگفت انگیز و سراسر زیبا و در وجود این انسانی که اشرف مخلوقات است وجود ندارد؟

آیا دیگر مهربانی برای ما زیبایی نیست؟

آیا خوشرویی و گشاده رویی دیگر یک زیبایی باارزش که هرکسی ازآن بهره مند نیست به حساب نمیآید؟

آیا وفاداری - امانتداری - صداقت - رازداری وخیلی صفات دیگر که امروزه کمتر یافت میشود زیبایی نیست؟

شاید به همین دلیل این زیباییها در جامعه ما درحال نابودی کامل است زیراتعاریف ما از واژگان تغییر کرده.

آیا هنجارها جای خود را به ناهنجاریها داده؟

آیا ضد ارزشها جای ارزشهای والا را در جامعه ما گرفته؟

فکر نمیکنید این تغییر رفتار از خطرناکترین ویروسها برای یک جامعه و آینده آن خطرناکتر است؟

نظر شما چیست؟

آیا این مسله برایتان آنقدر ارزش دارد که نظرتان را در مورد زیبایی وتغییراتی که بر رفتارهای اجتماعی ما درحال وقوع است بیان کنید؟

شاید نظرات شما بتواند یک نفر را دگرگون کند

+نوشته شده در چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:,ساعت22:54توسط عاشق باران | |

ای که دورازمن ودرقلب منی باخبرباش که دنیای منی شادیت شادی من غصه ات غصهءمن قلب من خانهءتو خانه ات قبلهءمن

تا کی عاشق باشم و از عشقم دور؟ تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور …..؟

تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم…؟

تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند ، نزدیک و نزدیک تر کند


تا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟… تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم

و دلم برایت تنگ شود؟ تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد!

تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم و

تا کی باید لحظه ها و ثانیه ها را یکی یکی بشمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد؟ خسته ام !

یک خسته دلشکسته یک عاشق دور از معشوق…. عاشقم ! یک عاشق دیوانه بی سر و سامان …..

تا کی باید کنج خلوت دلم بنشینم و با قلم و کاغذ درد دل کنم؟

تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن است!

تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران پنهان کنم؟

تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ، عاشقی که معشوقش در کنارش نیست!

تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم….

و تا کی باید با دستهای خالی ، با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با چشمانی

خیس و قلبی غمگین زندگی کنم؟ آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم

ولی در کنار تو نباشم عزیزم! تاکی؟

+نوشته شده در چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:,ساعت1:36توسط عاشق باران | |

خدايا به آنان كه ادعاي عاشقي تو را دارند بياموزکه بزرگترین گناه شکستن دل دیگران است!

دوستی پروانه ای

یك شب سرد پاییز یك پروانه اومد پشت پنجره اطاق پسرك و به شیشه زد: تیك! تیك! تیك!
پسرك كه سرش حسابی گرم بود، برگشت و دید یه پروانه كوچیك اونجاست!
پروانه با شور و شوق گفت: میخوام باهات دوست بشم، لطفا پنجره رو باز كن.
اما پسرك با اوقات تلخی جواب داد: نمیشه، تو یه پروانه هستی!
پروانه خجالت زده سرش رو كج كرد و با صدای لرزون گفت: لطفا پنجره رو باز كن، هوا اینجا خیلی سرده!
اون پسر باز هم قبول نكرد: برو از اینجا و منو راحت بذار!
پروانه با غم زیاد از اونجا دور شد.

فرداش پسرك از رفتارش پشیمون شد و پیش خودش گفت: برای اولین بار كسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نكردم و پیش خودش فكر كرد كه "ممكنه پروانه برگرده و این بار با هم دوست میشیم".
مدتها كنار پنجره باز اتاقش نشست. پروانههای زیادی اومدن اما از پروانه اون شب خبری نشد.

خسته از انتظار، پسرك پیش مرد دانا رفت و ماجرا رو براش تعریف كرد.
مرد دانا بهش گفت: پسر عزیزم عمر پروانهها بیشتر از یك یا دو روز نیست!
پسرك از اون روز دیگه همیشه یادش موند كه برای دوستی و دوست داشتن فرصت كوتاهی داره و نباید از کوچکترین فرصتی دریغ کرد

+نوشته شده در سه شنبه 12 بهمن 1389برچسب:,ساعت13:32توسط عاشق باران | |

نشنیدن دوست دارم از طرف تو برام خیلی خیلی سخته به همون اندازه که نگفتنش برای من

زندگی برایم معنا نداشت تو اومدی معنا گرفت

تو در قلبم جاگرفته ای دنیا جایی ندارد

پس از تو نیز زندگی نخواهم کرد.

 

با اینکه به زندگی و عمرم اعتباری نیست

ولی تا ابد دوستت دارم.

 

گلم در عشق من به تو لحظه ای بیوفایی نیست

اگرعاشقانه دوستت نداشتم

هرشب تا سحربیدارنبودم.

 

قلب من کلبه عشق توست

میسوزد و میسازد

وهرگز کسی جز

او

آگاهی ندارد.

 

 

قلب من خانهء تو

دل من پیش تو

عشق من خنده و شادی تو

فکر من نگاه و چشمان مهربان تو

امید من شنیدن دوست دارم از لبان تو

جون من فدای تو

نشنیدن دوست دارم از طرف تو برام خیلی خیلی سخته

به همون اندازه که نگفتنش برای من

چه کسی تورو بیشتر از همه دوست داره؟

الف: من

ب:گزینه الف

ج:الف و ب

د:همه موارد

فدای اون دستای گرمی که گاهی اوقات رو طاقچهء دلش قاب قلب من روهم یه دستمال میکشه!

آرزوم اینه که برای ابد تو قلبت لونه کنم

اما

من کجا و قلب تو کجا؟

من بر فرشم تو بر عرش

من در خاکم تو بر باد

اینروزها عقربه های ساعت همدم صمیمی چشمانم شده! ولی او آهسته میرود

ومن

دوست دارم با تمام توان و سریعتر اززمان

مرا بدست گذشت ایام بسپارد!

باتو در عرش جهانم

 

بی تو میخواهم بمیرم

باتو من کوهم و قله

بی توبیدی بی پناهم

باتو قلب من یه دریا

بی تو جسم بی حیاتم

باتو چشم من چو خورشید

بی تو بی فروغ و نورم

 

نمیدونم چرا وقتی بارون میاد چشمای منم بارونی میشه

دوست دارم دستای گرمش توی دستام باشه

دوست دارم بشینم و به چشمای قشنگ و مهربونش نگاه کنم

دوست دارم غرق بشم تو دریای مهربونی قلبش

اما..............

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 بهمن 1389برچسب:,ساعت3:27توسط عاشق باران | |

لحظه ها هرگز باز نمیگردند عشق نیزبازنمیگردد پس بخوبی ازآن مراقبت کن!

عشق

و

گذر

زمان

 

اگر اولین عشق و احساس دوست داشتن در قلبی که پاک است و به تمایلات جنسی - شهوانی و دنیایی آلوده نشده شکل بگیرد و به ثمر برسد هر فردی چه دختر و چه پسر را به کمال میرساند و اگر به شکست بیانجامد سالها طول میکشد تا این قلب آمادگی پذیرش یک عشق واقعی بر اساس محبت و احساسات پاک و به دور از تمایلات و خواسته های جنسی را بدست بیاورد.

دوست داشتن کسی که تورا دوست دارد بهتر - عاقلانه ترو آسانتر از دوست داشتن کسی است که فقط تو اورا دوست داری.

من عاشق عاشق بودنم

از وقتی که بخاطرم میاد دوست داشتم در کناردوست داشتن همهء مردم عاشق باشم.دوست داشتم یکی باشه که باهمهء وجود عاشقش باشم و یه روزی واقعا فدایی اون بشم.

حالا اون هست.

نمیدونم چرا هر وقت حرف از دوست داشتن - علاقه و محبت میشه بی اختیار اشکم جاری میشه.

افسوس میخورم چرا هرروز که میگذره انسانها احساسات و عواطف زیباشون رو ازدست میدن و به دنیا و مادیات بیشتر دل میبندن.

ولی آیا همیشه برای عاشق شدن و درک این احساس زیبا فرصت هست ؟

+نوشته شده در دو شنبه 11 بهمن 1389برچسب:,ساعت3:16توسط عاشق باران | |

وقتی باران میبارد و من در زیرباران قدم میزنم احساس میکنمناخالصیهارا از قلبم میشوید وبه عشق من صفای دیگری میدهد.

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم؛ بر چهره دیگری سیلی زد.
دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت: امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.
ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.
بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ یر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.
دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟!
دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد

+نوشته شده در یک شنبه 10 بهمن 1389برچسب:,ساعت17:32توسط عاشق باران | |

هرچند کلام بزرگان و گذشتگان مانند گنجی گرانبهاست

ولی شاید برخی از آنان نیاز به تغییر داشته باشد

همیشه از بزرگترها شنیده ایم که:

با دیگران آنگونه رفتار کن که

دوست داری با تو رفتار کنند.

اما من دیگر خسته شدم

زیرا هیچکس آنطور که من با او رفتار کردم با من رفتار نکرد

از این به بعد میخواهم با دیگران

آنگونه رفتار کنم که با من رفتار میکنند!

نظر شما چیه؟

وقتی کسی حرف حساب سرش نمیشه همونطور رفتار کن که با تو رفتار میکنه!

+نوشته شده در شنبه 30 بهمن 1385برچسب:,ساعت22:36توسط عاشق باران | |

 سلام: به همهء دوستان توصیه میکنم این فایل بسیار زیبا ودیدنی را دانلود کرده و ببینند.مطمین هستم از دیدن آن لذت خواهید برد وبه دیگران نیز توصیه خواهید کرد.اگر لذت بردید لینک آنرا در وبلاگتان بگذارید.

http://s1.picofile.com/file/6338644864/thingsGodwontask2.pps.html

 

 

قبل از همه این اتفاق جالب را بخوانید هر چند جوک به نظر میرسد ولی واقعیست. 

دختری با ظاهری ساده از خيابان آفريقا (جردن) تهران می گذشت که پسری در پياده رو به او گفت «چطوری سبيلو ؟» دخترخونسرد، تبسمی کرد و جواب داد:

 «وقتی تو ابرو بر می داری ، مو رنگ می کنی و گوشواره ميندازی، من سبيل می زارم تا جامعه، احساس کمبود مرد نداشته باشه

درست مثل غنچه به هم فشرده بودم غروب كرده بودم...شكست خورده بودم شب شكستنم بود...اگر نمي رسيدي جنازه ي دلم را به خانه برده بودم

چه ساده با گريستن خويش زاده مي شويم و چه ساده با گريستن ديگران

از دنيا مي رويم و ميان اين دو سادگي معمايي ميسازيم به نام زندگی

 لذتي که در فراق هست در وصال نيست چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بيم فراق

                 آری و خیر کوتاهترین کلمات و نیازمند بیشترین تفکر!

 

 

 اگر حوصله دارید یک سرم اینجا بزنید

 

http://beyadebaran.blogsky.com/

+نوشته شده در یک شنبه 10 بهمن 1384برچسب:,ساعت17:22توسط عاشق باران | |